تنها

دلم تنگ است، نمیدانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی .

پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست .

نمیدانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون کودکی هستم ومعصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل.

دلم تنگ است وتنهایی به لب می آورد جانم بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا تلنگر میزند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی به دنبال تو میگردم ، به سویت پیش می آیم
، چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم

دوری





شبی غمگین.شبی بارانی وشبی سرد
مرا درغربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی عزیز است
ببین با دوریش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد


                                                 eshghokhakestar2